خاندان بلعمیبَلْعَمی، عنوان چند تن از دیوانیان و دانشمندان خراسان که دو تن از ایشان در دستگاه سامانیان به وزارت رسیدند. نسب این خاندان به اعراب بنیتمیم میرسد و ابنماکولا سلسله نسب ابوالفضل بلعمی را تا زید مناه فرزند تمیم ذکر کرده، و نسبت تمیمی در برخی مآخذ از اینجاست. خاندان بلعمی شاید پس از برمکیان، پرآوازهترین خاندانهایی باشند که به وزارت رسیدهاند و نام و یادشان در کتابهای ادب و تاریخ به فراوانی آمده است. [۳]
بلعمی، ابوعلی، تاریخنامه طبری، ص۳۷_۳۶، مقدمه.
فهرست مندرجات۲ - مکان بلعم ۳ - نکاتی در نسب بلعمی ۴ - ابوالفضل بلعمی ۴.۱ - اساتید ۴.۲ - وزارت بلعمی کبیر ۴.۳ - خدمات ابوالفضل بلعمی ۴.۳.۱ - دفع شورش مرداویج ۴.۳.۲ - ترجمه کلیله و دمنه ۴.۴ - شرکت در جنگها ۴.۵ - مقام علمی ۴.۶ - آثار بلعمی کبیر ۴.۷ - وفات وی ۴.۸ - اعقاب بلعمی ۵ - ابوعلی بلعمی ۵.۱ - دوران وزارت ۵.۲ - رابطه ابوعلی با شعرا ۵.۳ - اثر ابوعلی بلعمی ۵.۳.۱ - تفاوت کار بلعمی با طبری ۵.۳.۲ - اقوال درباره اثر ابوعلی ۵.۳.۳ - مرجعیت تاریخنامه طبری ۵.۳.۴ - اقوال در تدوین تاریخنامه ۵.۴ - وفات ابوعلی ۶ - فهرست منابع ۷ - پانویس ۸ - منبع ۱ - سلسله نسب بلعمیاما این سلسله نسب که رجال آن در کتابهای موجود از انساب عرب، شناخته نیستند، خالی از اشکال نیست و از سویی، این مسأله با شهرت «بلعمی» نیز ارتباط مییابد. بنا به نوشته ابنماکولا، یکیاز نیاکان این خاندان به نام رجاء بن معبد در فتوحات روم همراه مَسلمه بن عبدالملک بود، آنگاه در جایی به نام «بلعم» در دیار روم سکنی گزید. بدینسبب، فرزندانش نسبت بلعمی یافتند. [۶]
ابنصلاح، عثمان، طبقات الفقهاء الشافعیه، ج۱، ص۲۲۴، به کوشش محییالدین علی نجیب، بیروت، ۴۱۳ق/ ۹۹۲م.
[۷]
حاکم نیشابوری، محمد، تاریخ نیشابور، ج۱، ص۱۴۶، ترجمه محمد بن حسین خلیفه نیشابوری، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۳۷۵ش.
که از رجاء بن معبد در سلسله نسب بلعمی نام برده است.همچنین آوردهاند که جد او «بهار» (بهار بن خالد بن مغیث) نام داشته است. بهار از شجاعان قبیله تمیم بوده که در سپاه قتیبة بن مسلم به مرو آمده و در منطقهای به نام «بلعمان» ساکن شده است و به همین جهت به او بلعمی میگویند. ۲ - مکان بلعمدر منابع و مآخذ موجود، تاکنون جایی به نام بلعم شناخته نشده است و یاقوت حموی هم فقط با توجه به آنچه در باب نسبت بلعمی آوردهاند، از بلعم نام برده است. همچنین سمعانی، علاوه بر نقل از گفته ابنماکولا، به نقل از یکی از محدثان به نام ابوالعباس مَعدانی (د ۳۷۵ق/ ۹۸۵م) گفته است که جد بلعمی به نام بهار بن خالد که از دلاوران بنیتمیم بود، با سپاه قتیبه بن مسلم به خراسان آمد و در پایینترین روستا نسبت به بلاشجرد - در حوالی مرو که «بلعمان» نام داشت، اقامت گزید و نسبت بلعمی به سبب سکنای اعضای خاندان او در آن روستا بوده است. که در سلسله نسب این خاندان از عبدالله بنخالد نام برده است. ۳ - نکاتی در نسب بلعمیبه نظر میرسد در ارتباط با نسبت بلعمی توجه به پارهای اطلاعات پراکنده ضروری است: به روایت طبری، مُرّه بن مالک که از بنیزید مناه قبیله تمیم بود، به سببی عَمِ (عَمی) لقب یافت و اعقاب او نیز «بنو العم» خوانده شدند. در پارهای روایات تاریخی، از جمله شرکت در سپاه قتیبه در خراسان، به صراحت از این تیره نام برده شده است. [۱۹]
ابوعبیده، معمر، النقائض نقائض جریر و فرزدق، ج۱، ص۳۶۰، به کوشش بوان، لیدن، ۹۰۵م.
این تیره را گاه «بلعم» نیز خواندهاند. که کتابی در مثالبِ بلعم بن تیم (تمیم) به علانِ شعوبی نسبت میدهد.به هر حال، اشتراک پارهای از نِکات مذکور - که به طور کلی وجود تیرهای به نام «بلعم» را در بنیتمیم تأیید میکند - با روایت ابوالعباس معدانی در یکی دو مورد، مانند نامِ قتیبه بن مسلم و خراسان و بنیتمیم در ربط با وجه انتساب بلعمی سخت جالب توجه به نظر میرسد و مجموع اینها، روایت ابنماکولا را از این موضوع، تا حد بسیاری مشکوک و قابل تأمل جلوه میدهد. همچنین گفتنی است که در پارهای مآخذ، این نسبت با املای «بلغمی» آمده است. که بعید نیست حاصل تصحیف باشد، اما دستکم در یکی دو مورد، با توجه به معنای «بلغمی» (کودن و گول و خشن) طعن و هجو به نظر میرسد. ۴ - ابوالفضل بلعمیمحمد بن عبیدالله بن محمد مشهور به ابوالفضل بلعمی (د ۱۰ صفر ۳۲۹ق/۱۴نوامبر ۹۴۰م)، عالم، ادیب، محدث و وزیر مشهور. در سال ۲۲۹ هجری متولد شد. وی منسوب به شهر «بلعم» از شهرهای دیار روم میباشد.در مقدمه تاریخنامه طبری به نقل از سمعانی آمده است: «وی از مردم بخارا است و احفاد او تا امروز (یعنی روزگار سمعانی سال ۵۰۵) به بخارا بر جای ماندهاند.» [۳۳]
بلعمی، ابوعلی، تاریخنامه طبری، ص۱۶، مقدمه، تحقیق محمد روشن، تهران، سروش، ۱۳۱۸.
۴.۱ - اساتیددرباره تاریخ و محل تولد و دوره آغاز زندگی او اطلاعاتی در دست نیست، اما گفته شده که وی از ابوعبدالله محمد بن جابر بن حماد مروزی (د ۲۷۹ق/۸۹۲م) [۳۴]
محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱۳، ص۲۸۲، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، ۴۰۴ق/۹۸۴م.
و ابوالموجّه محمد بن عمرو مروزی (د ۲۸۲ق) حدیث استماع کرده است. یکی از مهمترین شیوخ او در حدیث، ابوعبیدالله محمد بن نصر مروزی (د ۲۹۴ق/۹۰۷م) بوده، و علاوه بر استماع مصنفات وی، مدت زمانی در ملازمت او به سر میبرده است. [۴۱]
محمد ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۲۷۲، حوادث سالهای ۲۱-۳۰ق، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، ۴۱۳ق/۹۹۲م.
[۴۳]
ابنصلاح، عثمان، طبقات الفقهاء الشافعیه، ج۱، ص۲۲۴، به کوشش محییالدین علی نجیب، بیروت، ۴۱۳ق/ ۹۹۲م.
همچنین به نقل از حاکم نیشابوری آوردهاند که او از مشایخ عصر خود در مرو و بخارا و سمرقند و سرخس و نیشابور حدیث بسیار شنید. [۴۴]
ابنصلاح، عثمان، طبقات الفقهاء الشافعیه، ج۱، ص۲۲۴، به کوشش محییالدین علی نجیب، بیروت، ۴۱۳ق/ ۹۹۲م.
از مجموعه روایاتی که از روابط دوستانه ابوالفضل بلعمی با اصحابحدیث و فقها در ادوار بعدیِ زندگی او در دست است. [۴۵]
علی بیهقی، تاریخ بیهق، ج۱، ص۲۷۴، به کوشش کلیمالله حسینی، حیدرآباد دکن، ۹۶۸م.
[۴۶]
مزی، یوسف، تهذیب الکمال، ج۲۴، ص۲۶۱-۲۶۲، به کوشش بشار عواد معروف، بیروت، ۴۰۸ق/۹۸۸م.
آشکار میشود که او در محیط علمی خراسانِ بزرگ پرورش یافته، و به محافل اصحاب حدیث و فقها نزدیک بوده است، گو اینکه برخی از اصحاب حدیث در اصالت تعلق خاطر او به این نحله تردید داشتهاند. [۴۷]
ابنصلاح، عثمان، طبقات الفقهاء الشافعیه، ج۱، ص۲۲۴- ۲۲۵، به کوشش محییالدین علی نجیب، بیروت، ۴۱۳ق/ ۹۹۲م.
[۴۸]
سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیه الکبری، ج۳، ص۱۸۸، به کوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمد طناحی، قاهره، ۳۸۳ق/۹۶۳م.
[۴۹]
خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، ج۹، ص۳۲۷، قاهره، ۳۴۹ق.
افزون بر اینها، از مهارت و چیرهدستی بلعمی در ترسل و ادب ستایش بسیار شده است. [۵۱]
ابنصلاح، عثمان، طبقات الفقهاء الشافعیه، ج۱، ص۲۲۵، به کوشش محییالدین علی نجیب، بیروت، ۴۱۳ق/ ۹۹۲م.
از مجموع اطلاعات مذکور میتوان استنباط کرد که ابوالفضل بلعمی پیش از پیوستن به سامانیان به امور علمی و دیوانی اشتغال داشته، و به احتمال بسیار در این زمینه صاحب شهرتی بوده است.۴.۲ - وزارت بلعمی کبیربه عنوان نخستین نشانه از حضور او در عرصههای سیاسی، در شماری از منابع تصریح شده که ابوالفضل بلعمی، وزیر اسماعیل بن احمد (ه م) بنیانگذار سلسله سامانی بوده است. [۵۵]
ابنصلاح، عثمان، طبقات الفقهاء الشافعیه، ج۱، ص۲۲۴، به کوشش محییالدین علی نجیب، بیروت، ۴۱۳ق/ ۹۹۲م.
[۵۶]
نرشخی، ابیبکر محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ص۳۴۸-۳۴۷، تهران، توس، ۱۳۶۳، دوم.
بعید نیست چنین سمتی پس از آنکه اسماعیل از سوی خلیفه بغداد فرمان امارت یافت (محرم۲۸۰ق) (ه د، اسماعیل بن احمد)، رسمیت یافته باشد، یا آنکه بعدها به ابوالفضل بلعمی، از فرط قرب و منزلتی که نزد اسماعیل سامانی داشت، چنین عنوانی بخشیده باشند، زیرا در منابع موجود از فعالیتهای وی در دوره پر تب و تاب اسماعیل چیزی یاد نشده است و به همین سبب، برخی محققان در صحت روایت مربوط به وزارت اسماعیل سامانی از سوی بلعمی تردید کردهاند. [۵۷]
۲ EI.
[۵۸]
محد قزوینی، یادداشتها، ج۷، ص۲۷۱.، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۳۴۲ش.
با توجه به روایتی، میتوان چنین استنباط کرد که ابوالفضل بلعمی در برابر اسحاق بن احمد سامانی (ه م) - که مدعی امارت بود و ظاهراً با علما میانه چندان خوبی نداشت - از ادامه فرمانروایی در خاندان اسماعیل سامانی حمایت کرده است. [۶۰]
عمر نسفی، القند فی ذکر علماء سمرقند، ج۱، ص۶۶، به کوشش یوسف هادی، تهران، ۳۷۸ش.
[۶۱]
صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، ج۵، ص۱۱۱، به کوشش ددرینگ، ویسبادن، ۳۸۹ق/۹۷۰م.
اما مایه شگفتی است که در اخبار مربوط به دوره احمد بن اسماعیل (ه م) یادی از او در منابع موجود دیده نمیشود. به هر حال، پس از قتل احمد سامانی (۳۰۱ق/۹۱۴م) که پسر ۸ ساله او نصر را به امارت برداشتند، وزارت و در واقع اداره حکومت، به عهده بزرگانی چون ابوالفضل بلعمی و ابوعبدالله جیهانی بوده است. [۶۳]
گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار، ج۱، ص۳۳۸-۳۳۹، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۳۶۳ش.
[۶۴]
ابوالفضل بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص۱۲۶، به کوشش علیاکبر فیاض، مشهد، ۳۵۰ش.
وی در زمان امارت نصر بن احمد سامانی هم از حدود سال ۳۰۹ تا ۳۲۶ متجاوز از پانزده سال وزارت داشت. [۶۵]
نرشخی، ابیبکر محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ص۳۴۸.
او در این مدت در گسترش عدالت و انصاف و تدبیر امور مملکت تلاش نمود. [۶۶]
نرشخی، ابیبکر محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ص۳۴۸.
۴.۳ - خدمات ابوالفضل بلعمیخدمات ابوالفضل بلعمی بدین شرح است. ۴.۳.۱ - دفع شورش مرداویجابوالفضل بلعمی در دفع شورشی که بر ضد نصر بن احمد به راه افتاده بود، سهم بسزایی داشت. این شورش از طرف «مرداویج زیاری» (وی اولین حکمران آل زیار است که از سال ۳۱۵ تا سال ۳۲۳ حاکم طبرستان بوده است.) صورت گرفته بود بلعمی با ارسال نامهای مرداویج را که از شهر ری به سوی گرگان لشکر کشیده بود، او را از نبرد با امیر سامانی منصرف ساخت، «من صلاح نمیدانم تو با یک پادشاهی که صد هزار مرد نبرد از غلامان خود و بندگان پدر گرد او میگردند، نبرد کنی بهتر این است که تو گرگان را ترک کنی و برای حکومت ری با پرداخت مبلغی مالیات موافقت نمایی». مرداویج این پیشنهاد را پذیرفت و با امیر سامانی صلح کرد و برگشت. و به قولی از طریق مکاتبه توانست میان مرداویج و مطرف بن محمد پشتیبان و به قولی وزیر او تفرقه اندازد و سرانجام نیز مرداویج را بر سر واگذاری ری، به صلح بخواند. در زمان نصر بن احمد سامانی قبل از بلعمی، ابوالفضل بن یعقوب نیشابوری و پس از بلعمی ابوعبدالله جیهانی به وزارت رسیدند. ابوالفضل بلعمی تا (۳۲۶ق/۹۳۸م) که شغل وزارت از او به جیهانی انتقال یافت. بر امور تسلط داشت. [۷۴]
ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۲۷۸.
۴.۳.۲ - ترجمه کلیله و دمنهوی در زمان وزارتش دستور ترجمه کلیله و دمنه از عربی به فارسی را صادر کرد و به فرمان او بود که رودکی آن را به نظم درآورد. [۷۵]
بلعمی، ابوعلی، تاریخنامه طبری، مقدمه، ص۱۶.
و بنابر مقدمه شاهنامه ابومنصوری، به دستور نصر بن احمد، کلیله و دمنه را از عربی به فارسی ترجمه کرد و همین ترجمه، اساس روایت منظوم رودکی از کلیله و دمنه قرار گرفت. [۷۶]
مقدمه قدیم شاهنامه، به کوشش محمد قزوینی، ج۱، ص۱۶۳، هزاره فردوسی، تهران، ۳۶۲ش.
[۷۷]
فردوسی، شاهنامه، ج۱، ص۱۸۹۶، به کوشش ژول مول، تهران، ۳۷۵ش.
پسر او ابوعلی بلعمی وزیر منصور بن نوح سامانی شد و کتاب تاریخ بلعمی را از عربی به فارسی ترجمه کرد. [۷۸]
بلعمی، ابوعلی، تاریخنامه طبری، مقدمه، ص۱۵.
۴.۴ - شرکت در جنگهاابوالفضل بلعمی نه تنها وزیر کاردانی بود، بلکه در جنگهای سامانیان با دشمنانشان نیز شخصا شرکت کرد و در سال ۳۰۸ق. در جنگی به سرداری حمویه بن علی با لیلی بن نعمان دیلمی شرکت داشت که این جنگ با پیروزی حمویه و قتل لیلی بن نعمان خاتمه یافت. [۷۹]
گردیزی، عبدالحی بن الضحاک، زین الاخبار، ص۱۹۲، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۳، اول، .
[۸۱]
نرشخی، ابیبکر محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ص۳۴۸.
در بسیاری از حوادث این عهد، مانند حضور در سرکوب شورش لیلی بن نعمان در ۳۰۹ق [۸۲]
گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار، ج۱، ص۲۹۱-۲۹۲، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۳۶۳ش.
و باز پس گرفتن استراباد از ماکان بن کاکی در ۳۱۰ق از او نام برده شده است. او در سال ۳۲۶ از وزارت عزل شد. [۸۴]
نرشخی، ابیبکر محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ص۳۲۲.
[۸۵]
صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، ج۱، ص۶۱۹، تهران، فردوس، ۱۳۷۸، هشتم.
علت عزل وی همانند نحوه مرگش چندان روشن نیست. [۸۶]
حداد عادل، غلامعلی، دانشنامه جهان اسلام، ج۴، ص۵۱، تهران، بنیاد دایرة المعارف اسلامی، ۱۳۸۶، دوم.
۴.۵ - مقام علمیوی از عالمان ادیب و اهل بلاغت بوده است. بنا به نقل ذهبی ید طولایی در انشا و بلاغت داشت. وی به علم و علما احترام میگذاشت و رأی و تدبیر او بسیار موثر بود. [۸۹]
نیشابوری، حاکم، تاریخ نیشابور، ص۱۴۶، تهران، آگه، ۱۳۷۵، اول.
ابوالفضل بلعمی را به گستردگی دانش و فزونی خرد ستودهاند. [۹۳]
حاکم نیشابوری، محمد، تاریخ نیشابور، ج۱، ص۱۴۶، ترجمه محمدبن حسین خلیفه نیشابوری، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۳۷۵ش.
وی ممدوح برخی از شعرای روزگار خود بوده است. و در برخی اشعار فارسی نیز خرد و دانش او را ستودهاند. [۹۶]
ناصرخسرو، دیوان، ج۱، ص۴۵۸، به کوشش مجتبی مینوی و مهدی محقق، تهران، ۳۵۳ش.
[۹۷]
نفیسی، سعید، احوال و اشعار رودکی سمرقندی، ج۲، ص۴۹۷- ۴۹۸، تهران، ۳۱۰ش.
همچنین از تشکیل مجالس مناظره فقهی در حضور او و توجه وی به فقها و علما یاد شده است. [۹۸]
علی بیهقی، تاریخ بیهق، ج۱، ص۲۷۴، به کوشش کلیمالله حسینی، حیدرآباد دکن، ۹۶۸م.
[۹۹]
عبدالکریم سمعانی، الانساب، ج۲، ص۴۱۴، حیدرآباد دکن، ۳۸۳ق/۹۶۳م.
[۱۰۰]
مزی، یوسف، تهذیب الکمال، ج۲۴، ص۴۶۱-۴۶۲، به کوشش بشار عواد معروف، بیروت، ۴۰۸ق/۹۸۸م.
وی رودکی را میستود و او را برترین شاعران ایران و عرب میپنداشت. ناصر خسرو در قصیدهای با مطلع ای آدمی به صورت و بیهیچ مردمی چونی به فعل دیو چو فرزند آدمی آورده است: نامی نکو گزین که بدان چون بخوانمت درجانت شادی آید و در دلت خرمی بوالفضل بلعمی بتوانی شدن به فضل گرنیستی به نسبت، بوالفضل بلعمی [۱۰۲]
بلعمی، ابوعلی، تاریخنامه طبری، مقدمه ص۳۷.
چیرهدستی او در نثر نیز مایه شهرت وی بوده است. [۱۰۳]
ابنصلاح، عثمان، طبقات الفقهاء الشافعیه، ج۱، ص۲۲۵، به کوشش محییالدین علی نجیب، بیروت، ۴۱۳ق/ ۹۹۲م.
در باب انتساب یکی دو بیت شعر فارسی بدو. [۱۰۴]
نفیسی، سعید، احوال و اشعار رودکی سمرقندی، ج۲، ص۵۰۲ -۵۰۳، تهران، ۳۱۰ش.
۴.۶ - آثار بلعمی کبیر۱. کتاب «تلقیح البلاغه» از مهمترین آثار ابوالفضل بلعمی است. ۲. کتاب «المقالات» از دیگر آثار مهم اوست. [۱۰۸]
ابنصلاح، عثمان، طبقات الفقهاء الشافعیه، ج۱، ص۲۲۵، به کوشش محییالدین علی نجیب، بیروت، ۴۱۳ق/ ۹۹۲م.
۳. از دیگر آثار او میتوان به الشامل، مفاخر المقاله فی اللغه، ملتقط الفتاوی و نظم الجمان اشاره کرد. [۱۰۹]
بغدادی، اسماعیل باشا، هدیه العارفین، ج۲، ص۳۴.
نظامی عروضی ضمن معرفی آثاری که برای مهارت در دبیری مفید است، از «توقیعات بلعمی» نیز نام برده است. [۱۱۰]
نظامی عروضی، احمد، چهار مقاله، ج۱، ص۱۳، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۳۲۷ق/۹۰۹م.
۴.۷ - وفات ویاز زمان عزل بلعمی تا زمان مرگ وی [۱۱۳]
محمد ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۲۷۲، حوادث سالهای ۲۱-۳۰ق، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، ۴۱۳ق/۹۹۲م.
اطلاعی در دست نیست. ناصرالدین منشی کرمانی از قتل او به فرمان «ملک نوح» سخن به میان آورده است. [۱۱۵]
ناصرالدین منشی کرمانی، نسائم الاسحار، ج۱، ص۳۵، به کوشش محدث ارموی، تهران، ۹۵۹م.
که با منابع دیگر تناقض آشکار دارد و بعید نیست بر اثر خلط با شخصیت دیگری به وجود آمده باشد.طبق قول مشهور وفات وی در سال ۳۲۹ هجری بوده است. [۱۱۶]
نرشخی، ابیبکر محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ص۳۴۹.
سمعانی مینویسد: وی در شب دهم ماه صفر ۳۲۹ از دنیا رفت. برخی به وفات او در سال ۳۲۵ اشاره کردهاند. [۱۱۹]
بغدادی، اسماعیل باشا، هدیه العارفین، ج۲، ص۳۴.
نرشخی مینویسد: این که برخی نوشتهاند وی در زمان امیر نوح بن نصر و به دستور وی به قتل رسید درست نیست؛ چراکه وی در سال ۳۲۹ درگذشته و زمان نوح بن نصر را درنیافته است. [۱۲۰]
نرشخی، ابیبکر محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ص۳۴۹.
۴.۸ - اعقاب بلعمیبه گفته ابن ماکولا، اعقاب بلعمی تا روزگار وی همچنان در بخارا بودهاند. یکی از اعقاب وی، ابوالفضل محمد بن فضل بلعمی (ح ۴۷۰-۵۲۹ق) همروزگار سمعانی بوده، و وی از او با لقب «امیر» یاد کرده است و حسن خلق و دانش او را ستوده، و از شیوخ وی در حدیث نام برده است. همچنین [۱۲۴]
عمر نسفی، القند فی ذکر علماء سمرقند، به کوشش یوسف هادی، تهران، ۳۷۸ش.
از یکی از بستگان بلعمی به نام ابوطاهر داوود بن سعید بلعمی اسبانیکتی نام برده، و با آنکه از او با تعبیرهایی چون «امام» و «قاضی» یاد کرده است، اطلاع دیگری از او در دست نیست و احتمالاً از رجال اوایل سده ۵ق در خراسان بوده است. [۱۲۵]
یوسف هادی، حواشی بر القند نک: هم، ج۱، ص۱۵۴، نسفی.
۵ - ابوعلی بلعمیمحمد بن محمد بن عبیدالله تمیمی بلعمی معروف به ابوعلی بلعمی (د جمادیالاخر ۳۶۳/مارس ۹۷۴)، در بخارا تولد یافت. در ارتباط با دوران کودکی و ایام ابتدایی زندگیاش اطلاع چندانی در دست نیست. وی فرزند بلعمی بزرگ، ابوالفضل محمد بن عبیدالله بلعمی (م ۳۲۹) است. [۱۲۷]
صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات ایران، ج۱، ص۶۱۹، فردوس، ۱۳۷۸، هشتم.
۵.۱ - دوران وزارتابوعلی بلعمی، وزیر مشهور که از او با عنوان «امیرک بلعمی» نیز یاد شده است. ظاهراً نخستین نشانی که از او میتوان در مآخذ موجود یافت، به دوره نوح بن نصر سامانی و (۳۴۰ق/۹۵۱م) مربوط میشود. به گفته ابوحیان توحیدی، نوح بن نصر نامهای مشتمل بر پارهای پرسشهای ادبی به نزد ابوسعید سیرافی (د ۳۶۸ق/۹۷۹م) ارسال کرد و همراه این نامه، نامهای هم از «وزیر بلعمی» حاوی پرسشهایی در باب آیاتی از قرآن کریم و پارهای امثال دشوار عرب بود. بعید به نظر میرسد که مقصود از «وزیر بلعمی» کسی بجز ابوعلی بلعمی باشد، اما در منابع دیگر از وزارت او در دوره نوح بن نصر سخنی به میان نیامده است. پس از دوره وزارت یوسف بن اسحاق نوبت به وزارت ابوعلی محمد بن محمد بلعمی رسید. [۱۳۰]
نرشخی، ابوبکر محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ص۳۵۰، تهران، توس، ۱۳۶۳، دوم.
او اولین بار در سال ۳۴۹ هجری به وزارت عبدالملک بن نوح سامانی رسید. [۱۳۱]
حداد عادل، غلامعلی، دانشنامه جهان اسلام، ج۴، ص۵۱، تهران، بنیاد دایرة المعارف اسلامی، ۱۳۸۶، دوم.
بلعمی علاوه بر وزارت عبدالملک بن نوح، وزیر منصور بن عبدالملک بن نوح سامانی نیز بوده است. [۱۳۲]
گردیزی، عبدالحی بن ضحاک، زین الاخبار، ص۳۵۴، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۳، اول.
[۱۳۳]
مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، ص۳۸۳، تهران، امیر کبیر، ۱۳۶۴، سوم.
به گزارش گردیزی، ابوعلی بلعمی در اواخر عهد عبدالملک سامانی (حک ۳۴۳-۳۵۰ق/۹۵۴-۹۶۱م) و احتمالاً در ۳۴۹ق که اندک اندک پای ترکان به مراتب بالای سیاسی باز میشد، به پشتیبانی آلپتکین (ه م) به وزارت رسید و به گفته همو، میان آلپتکین و ابوعلی «عهد بود که هر دو نایب یکدیگر باشند» [۱۳۴]
گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار، ج۱، ص ۳۵۳-۳۵۴، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۳۶۳ش.
ولی ظاهراً این پیمان چندان دیری نپایید و پس از مرگ شگفتانگیز عبدالملک شوال ۳۵۰ق ابوعلی بلعمی که وزارت را به دست داشت، درخصوص جانشین فرمانروای درگذشته، با آلپ تکین مشورت کرد، اما کار به سود آلپ تکین پیش نرفت و سرانجام، حکومت به منصور بن نوح سامانی رسید. [۱۳۶]
گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار، ج۱، ص۳۵۴- ۳۵۵، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۳۶۳ش.
با این همه، وزارت با بلعمی ماند، گرچه ظاهراً این مقام میان او و ابوجعفر عتبی یک چندی دست به دست میشده است. [۱۳۷]
گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار، ج۱، ص۳۵۹، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۳۶۳ش.
[۱۳۹]
مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، ج۱، ص۷۰۵، به کوشش دخویه، لیدن، ۹۰۶م.
وی در دوران وزارتش با «آلپ تگین» ارتباط بسیار نزدیکی داشت و هیچ کاری بی علم و مشورت او انجام نمیداد. [۱۴۰]
گردیزی، عبدالحی بن ضحاک، زین الاخبار، ص۳۵۶.
[۱۴۱]
جوزجانی، منهاج سراج، طبقات ناصری، ص۲۱۱، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۳.
آلپ تگین که موسس سلسله غزنویان داماد وی بوده است، در دوره عبدالملک سامانی فرمانده کل خراسان بود، او بعدها به غزنه رفت. [۱۴۲]
سرپرسی سایکس، تاریخ ایران، ج۲، ص۳۵، ترجمه سید محمد تقی فخرداعی گیلانی، تهران، افسون، ۱۳۸۰، هفتم.
ابوعلی بلعمی و آلپ تگین به عنوان دو دوست، متحد و پشتیبان یک دیگر بودند. [۱۴۳]
گردیزی، عبدالحی بن ضحاک، زین الاخبار، ص۳۵۶.
بلعمی حتی بعضا امور سیاسی مملکت را با مشورت با آلپ تگین انجام میداد.ثعالبی در یتیمة الدهر مکرر از ابوعلی بلعمی نام میبرد و از جمله از ابوالحسن علی بن حسن اللحام اشعاری در هجو او نقل کرده است. ۵.۲ - رابطه ابوعلی با شعراگرچه نمونههایی از روابط ابوعلی بلعمی با شعرا و ادبای عهد نقل شده است و برخی شاعران در مدح او شعر سرودهاند. [۱۴۶]
عبدالملک ثعالبی، یتیمه الدهر، ج۴، ص۱۲۵.
و نمونههایی هم از روابط او با علما و حتی به نحوی تجلیل از مقام آنها در دست است. [۱۴۹]
سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیه الکبری، ج۳، ص۱۹، به کوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمد طناحی، قاهره، ۳۸۳ق/۹۶۳م.
اما در مقایسه با جایگاه پدرش و حتی رقیب او در وزارت، ابوجعفر عتبی، روابط او با ادیبان و شاعران بهطور کلی چندان حسنه نبود. [۱۵۰]
ابوبکر خوارزمی، محمد، رسائل، ج۱، ص۴۲-۴۴، بیروت، ۹۷۰م.
[۱۵۱]
ابوبکر خوارزمی، محمد، رسائل، ج۱، ص۱۱۷، بیروت، ۹۷۰م.
[۱۵۲]
ابوبکر خوارزمی، محمد، رسائل، ج۱، ص۱۱۹، بیروت، ۹۷۰م.
[۱۵۳]
علی ابوحیان توحیدی، اخلاق الوزیرین مثالب الوزیرین، ج۱، ص۴۰۲-۴۰۳، به کوشش محمد بن تاویت طنجی، دمشق، ۳۸۵ق/۹۶۵م.
که نام ابوعلی بلعمی در این مأخذ یقیناً با نام پدرش جابهجا شده است و شاعرانی در هجو او شعر سرودهاند. [۱۵۴]
عبدالملک ثعالبی، یتیمه الدهر، ج۴، ص۱۰۱، قاهره، ۳۵۲ق/۹۳۴م.
۵.۳ - اثر ابوعلی بلعمیابوعلی بلعمی همانند پدرش در نشر زبان فارسی تاثیر بسیار گذاشت و با ادیبان آن دوره از جمله ابوبکر خوارزمی (م۳۸۳ یا ۳۹۰) دوستی و مکاتبه داشت. [۱۵۶]
حداد عادل، غلامعلی، دانشنامه جهان اسلام، ج۴، ص۵۲.
[۱۵۷]
خوارزمی، ابیبکر، رسائل خوارزمی، ص۳۰ ـ ۳۱، قسطنطنیه، ۱۲۹۷.
یکی از کارهای با ارزش و ماندگار ابوعلی بلعمی، ترجمه و تلخیص تاریخ الرسل و الملوک یا تاریخ طبری است. این کتاب تاریخی به دستور منصور بن نوح سامانی که حکومت را پس از برادرش عبدالملک در دست داشت، در سال ۳۵۲ که هنوز نیم قرن از وفات طبری نگذشته بود به فارسی ترجمه و تلخیص شد. [۱۵۹]
محمد بلعمی، تاریخنامه طبری، ج۱، ص۲، به کوشش محمد روشن، تهران، ۳۷۸ش.
و این موضوع علاوه بر وزارت، موجب شهرت بیشتر او در پارهای مآخذ کهن بوده است. [۱۶۰]
حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، ج۱، ص۳۸۳، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۳۳۹ش.
[۱۶۱]
عقیلی، حاجی بن نظام، آثار الوزراء، ج۱، ص۱۴۷، به کوشش محدث ارموی، تهران، ۳۶۴ش.
[۱۶۲]
محمد بلعمی، تاریخنامه طبری، به کوشش محمد روشن، تهران، ۳۷۸ش.
۵.۳.۱ - تفاوت کار بلعمی با طبریاین ترجمه که شامل تمام تاریخ طبری است، ترجمه صرف و بدون تغییر این کتاب نیست. تفاوت کار بلعمی با طبری در این است که بلعمی نام روات و اسناد را حذف کرده، و از ذکر روایات مختلف در یک مورد که در اصل عربی ذکر شده، احتراز کرده است. او از اختلاف روایتهای بر یک روایت که در نزد مولف یا مترجم مرجح به نظر رسیده، اکتفا جسته است و هر جا روایتی ناقص یافته آن را از مآخذ دیگر و در متن کتاب نقل کرده است و اشاره نموده که محمد بن جریر طبری این روایت را نیاورده است. [۱۶۳]
طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۱۶، ص۵۶ ـ ۵۵، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، ۱۳۷۵.
۵.۳.۲ - اقوال درباره اثر ابوعلی۱. دیوید مورگان نیز معتقد است «این اثر ابوعلی بلعمی را نمیتوان تنها ترجمه صرف کتاب تاریخ طبری دانست. [۱۶۴]
مورگان، دیوید، ایران در قرون وسطی، ص۲۹، ترجمه عباس مخبر، تهران، طرح نو، ۱۳۷۳.
۲. سید ابوالقاسم فروزانی مینویسد: «از آنجا که ترجمهای که بلعمی از کتاب تاریخ الرسل و الملوک به عمل آورده با حذف اسناد طولانی و نیز روایات متعدد در باب حادثه واحد همراه بوده و نیز در بعضی موارد به خصوص در مورد تاریخ باستانی ایران نکتههایی در بردارد که در اصل کتاب تاریخ طبری نیست، میتوان این ترجمه را که به تاریخ بلعمی معروف است کتاب تاریخ مستقلی به شمار آورد و قدیمیترین تاریخ عمومی فارسی دانست. [۱۶۵]
فروزانی، سید ابوالقاسم، تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره سامانیان، ص۱۸۴، تهران، سمت، ۱۳۸۷، چهارم.
اثر بلعمی علاوه بر اضافاتی که درباره پیدایش جهان و عقاید ایرانیان در باب آغاز آفرینش آدم (علیهالسّلام) و... دارد، حوادث را تا سال ۳۵۵ هجری ذکر کرده است در حالی که در تاریخ طبری حوادث تنها تا سال ۳۰۲ آمده است. بنابراین این بخش، پیوستی بر تاریخ طبری محسوب میشود.۵.۳.۳ - مرجعیت تاریخنامه طبریترجمه تاریخ طبری که برخی نام آن را «تاریخنامه طبری» خواندهاند، ماخذ و مرجع بسیاری از ترجمههای دیگر، مانند ترجمه ترکی شده است. زیرا به واسطه اطناب و تفصیل تاریخ طبری و زیادی حجم آن و اختصار و شیوایی ترجمه بلعمی مورد توجه قرار گرفته است. [۱۶۶]
طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۱۶، ص۵۶، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، ۱۳۷۵.
۵.۳.۴ - اقوال در تدوین تاریخنامهبرخی معتقدند ترجمه تاریخ طبری توسط ابوعلی بلعمی شخصاً صورت نگرفته، این ترجمه توسط دبیران وی انجام گرفته است. محمد روشن مصحح تاریخنامه طبری مینویسد: «ابوعلی بلعمی از پایه و مایه دانش، بهره چندانی نداشته و در این کار واسطهای بیش نبوده و ترجمه ناب این اثر توسط دبیران و منشیان دانشمند و گمنام دیوان سامانیان انجام شده است. سه تن یا سه گروه در این کار اهتمام ورزیدهاند.» [۱۶۷]
بلعمی، ابوعلی، تاریخنامه طبری، ج۱، ص۱۲، تهران، سروش، سوم، مقدمه محمد روشن.
اما برخی معتقدند برای این ادعا دلیل کافی در دست نیست. [۱۶۸]
حداد عادل، غلامعلی، دانشنامه جهان اسلام، ج۴، ص۵۲.
[۱۶۹]
استوری، چارلز امبروز، ادبیات فارسی بر مبنای تالیف استوری، ج۲، ص۴۲۷، ترجمه آرین پور و ایزدی و کشاورز، تهران، منزوی، ۱۳۶۲.
در ارتباط با نام این کتاب نیز باید گفت برخی نام تاریخ بلعمی [۱۷۰]
فروزانی، سید ابوالقاسم، تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره سامانیان، ص۱۸۴.
را برای این اثر مورد استفاده قرار میدهند. اما برخی نام «ترجمه تاریخ طبری» [۱۷۱]
قدیانی، عباس، فرهنگ جامع تاریخ ایران، ج۱، ص۷۸، تهران، آرون، ۱۳۸۷، ششم.
و یا «تاریخنامه طبری» را درست میدانند. مصحح این اثر در مقدمه آن، ذکر عنوان «تاریخ بلعمی» را برای این کتاب نادرست شمرده است. ایشان آورده است: «سپاس خدای را که تاریخنامه طبری که به نادرست در پارهای از نگاشتههای پارسی «تاریخ بلعمی» خوانده شده است... به انجام رسید.» [۱۷۲]
بلعمی، ابوعلی، تاریخنامه طبری، ج۱، ص۱۱.
۵.۴ - وفات ابوعلیوفات بلعمی به سال ۳۶۳ هجری بوده است. [۱۷۳]
نرشخی، ابوبکر محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ص۳۵۰.
برخی هم سال وفات او را ۳۸۳ هجری ذکر کردهاند. [۱۷۴]
بلعمی، ابوعلی، تاریخنامه طبری، ج۱، ص۱۵، مقدمه به قلم مصحح محمد روشن.
[۱۷۵]
حداد عادل، غلامعلی، دانشنامه جهان اسلام، ج۴، ص۵۱.
به نوشته گردیزی، [۱۷۶]
گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار، ج۱، ص۳۵۹، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۳۶۳ش.
ابوعلی بلعمی در جمادیالاخر ۳۶۳ درگذشت؛ اما عتبی در حوادث مربوط به ۳۸۲ق که حکومت سامانیان به سراشیب سقوط افتاده بود و مقارن ورود بغراخان (ه م) به بخارا، میگوید که نوح بن منصور چندی وزارت را به ابوعلی بلعمی سپرد، اما او از عهده کار بر نیامد. [۱۷۷]
عتبی، محمد، تاریخ یمینی، ج۱، ص۱۷۰، ضمن الفتح الوهبی شرح منینی، قاهره، ۲۸۶ق.
[۱۷۸]
جرفادقانی، ناصح، ترجمه تاریخ یمینی، ج۱، ص۹۵، به کوشش جعفر شعار، تهران، ۳۵۷ش.
از آنجا که بعید به نظر میرسد، گردیزی در تاریخ مرگ ابوعلی بلعمی تا این حد خطا کرده باشد، میتوان حدس زد که احتمالاً شخص دیگری از اعضای این خاندان با کنیه ابوعلی و شهرت بلعمی وجود داشته [۱۷۹]
محد قزوینی، یادداشتها، ج۷، ص۲۶۸، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۳۴۲ش.
به ویژه که تکرار نامهای مشابه در این خاندان سابقه داشته است. ۶ - فهرست منابع(۱) ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ. (۲) محمد بن درید، الاشتقاق، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۳۷۸ق/۹۵۸م. (۳) محمد بن درید، جمهره اللغه، حیدرآباد دکن، ۳۴۵ق. (۴) ابنصلاح، عثمان، طبقات الفقهاء الشافعیه، به کوشش محییالدین علی نجیب، بیروت، ۴۱۳ق/ ۹۹۲م. (۵) ابنماکولا، علی، الاکمال، به کوشش نایف عباس، بیروت، ۴۰۶ق/ ۹۸۶م. (۶) ابن ندیم، الفهرست. (۷) ابوبکر خوارزمی، محمد، رسائل، بیروت، ۹۷۰م. (۸) علی ابوحیان توحیدی، اخلاق الوزیرین مثالبالوزیرین، به کوشش محمد بن تاویت طنجی، دمشق، ۳۸۵ق/۹۶۵م. (۹) علی ابوحیان توحیدی، الامتاع و المؤانسه، به کوشش احمد امین و احمد زین، قاهره، ۹۵۳م. (۱۰) ابوعبیده، معمر، النقائض نقائض جریر و فرزدق، به کوشش بوان، لیدن، ۹۰۵م. (۱۱) محمد بلعمی، تاریخنامه طبری، به کوشش محمد روشن، تهران، ۳۷۸ش. (۱۲) ابوالفضل بیهقی، تاریخ، به کوشش علیاکبر فیاض، مشهد، ۳۵۰ش. (۱۳) علی بیهقی، تاریخ بیهق، به کوشش کلیمالله حسینی، حیدرآباد دکن، ۹۶۸م. (۱۴) عبدالملک ثعالبی، ثمار القلوب، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۹۸۵م. (۱۵) عبدالملک ثعالبی، یتیمه الدهر، قاهره، ۳۵۲ق/۹۳۴م. (۱۶) جرفادقانی، ناصح، ترجمه تاریخ یمینی، به کوشش جعفر شعار، تهران، ۳۵۷ش. (۱۷) حاکم نیشابوری، محمد، تاریخ نیشابور، ترجمه محمدبن حسین خلیفه نیشابوری، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۳۷۵ش. (۱۸) حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۳۳۹ش. (۱۹) خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، ۳۴۹ق. (۲۰) محمد ذهبی، تاریخ الاسلام، حوادث سالهای ۲۱-۳۰ق، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، ۴۱۳ق/۹۹۲م. (۲۱) محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، ۴۰۴ق/۹۸۴م. (۲۲) سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیه الکبری، به کوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمد طناحی، قاهره، ۳۸۳ق/۹۶۳م. (۲۳) عبدالکریم سمعانی، الانساب، حیدرآباد دکن، ۳۸۳ق/۹۶۳م. (۲۴) عبدالکریم سمعانی، التحبیر، به کوشش منیره ناجی سالم، بغداد، ۳۹۵ق/۹۷۵م. (۲۵) صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش ددرینگ، ویسبادن، ۳۸۹ق/۹۷۰م. (۲۶) طبری، تاریخ. (۲۷) عتبی، محمد، تاریخ یمینی، ضمن الفتح الوهبی شرح منینی، قاهره، ۲۸۶ق. (۲۸) عقیلی، حاجی بن نظام، آثار الوزراء، به کوشش محدث ارموی، تهران، ۳۶۴ش. (۲۹) فردوسی، شاهنامه، به کوشش ژول مول، تهران، ۳۷۵ش. (۳۰) محد قزوینی، یادداشتها، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۳۴۲ش. (۳۱) گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۳۶۳ش. (۳۲) مزی، یوسف، تهذیب الکمال، به کوشش بشار عواد معروف، بیروت، ۴۰۸ق/۹۸۸م. (۳۳) مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش دخویه، لیدن، ۹۰۶م. (۳۴) مقدمه قدیم شاهنامه، به کوشش محمد قزوینی، هزاره فردوسی، تهران، ۳۶۲ش. (۳۵) ناصرخسرو، دیوان، به کوشش مجتبی مینوی و مهدی محقق، تهران، ۳۵۳ش. (۳۶) ناصرالدین منشی کرمانی، نسائم الاسحار، به کوشش محدث ارموی، تهران، ۹۵۹م. (۳۷) عمر نسفی، القند فی ذکر علماء سمرقند، به کوشش یوسف هادی، تهران، ۳۷۸ش. (۳۸) نظامی عروضی، احمد، چهار مقاله، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۳۲۷ق/۹۰۹م. (۳۹) نفیسی، سعید، احوال و اشعار رودکی سمرقندی، تهران، ۳۱۰ش. (۴۰) یوسف هادی، حواشی بر القند نک: هم، نسفی. (۴۱) یاقوت، بلدان. (۴۲) ۲ EI. ۷ - پانویس
۸ - منبعسایت پژوهه، برگرفته از مقاله «خاندان بلعمی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۳/۲۷. دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «بلعمی»، شماره۵۰۳۷. ردههای این صفحه : تاریخ ایران | تراجم | خاندان ها | خاندان های ایرانی | سامانیان | کارگزاران حکومت سامانی | مقالات پژوهه | مقالات دانشنامه بزرگ اسلامی
|